دف

قبل از آن كه به بحث پيرامون ساز دف و تاريخچه‌ي آن بپردازيم ذكر دو نكته را حائز اهميت يافتيم. اول آن كه به دليل كهن بودن تاريخ سازهاي كوبه‌اي اكثر نشانه‌هاي مربوط به تاريخ پيدايش اين قبيل سازها همراه با افسانه‌ها و روايات مي‌گردد كه ذكر اين گونه نشان‌ها حتي با ذكر مأخذ مورد بررسي هم نمي‌توانسته و نمي‌تواند حكماً در جهت روشن شدن قديمي‌ترين زمان مستند در بكارگيري اين سازها باشد. كه در اين ميان دف به علت شكل ظاهري و نحوه‌ي نوازندگي به نظر مي‌آيد از تاريخ جوانتري نسبت به تاريخ كهن سازهاي هم‌گروه خود برخوردار باشد.‏ دوم آن كه ما در اينجا از حجاري‌ها و نقاشي‌هايي كه بر روي ديوارها و ظروف يافته بوديم به عنوان مدرك استفاده ننموديم كه خود دو دليل داشت: اول آن كه مدارك ديگري كه محكم‌تر و قابل استنادتر باشند در دست داشتيم و ديگر نيازي به استفاده از اين نقش‌ها به عنوان شاهد جايز نمي‌نمود كه اين خود بر دليل دوم استوار گشت و آن اين‌كه كمان بزرگ يا به قول پهلويان ‏«كمبر» بسيار شبيه به دف مدور مي‌باشد و جز در چند نكته ظريف در شكل ظاهري و در شيوه‌ي نوازندگي (كه در نقشي بر ديوار مشخص نيستند) نمي‌توان بين آن‌ها تفاوتي قائل شد. (اين در صورتي است كه به تصوير كشيده شود.) هم‌چنين در فرهنگ‌ها و دائره‌المعارف‌هاي بسيار به يك نكته‌ي جالب توجه و از ديدگاه ما عجيب برخورد نموديم و آن اين‌كه تقريباً تمامي آن‌ها بين دف و دايره تفاوتي قائل نگرديده بودند يا دايره و امثال آن را نوعي دف دانسته بودند.‏ شايد اين به دليل آن باشد كه مردم بومي پس از آشنا شدن با اين ساز بنا به سليقه‌ي خود در ساختمان آن تغييراتي دادند و بعضاً بر آن نامگذاري‌هايي مطابق فرهنگ و زبان خود نمودند مانند نام «دايره» در زبان فارسي كه داراي مفهومي واضح‌تر از «دف» يا «دوپ» نزد ايرانيان داشته است.‏ براي مثال هم‌اكنون نيز در مالزي نوعي ساز مدور كه داراي صفحات فلزي مي‌باشد وجود دارد كه مشابه آن در نزد دراويش قونيه‌ي تركيه است و آن‌را «دف» مي‌نامند و از آن در مراسم مذهبي و جشن و سرور استفاده مي‌كنند.‏ در كل مي‌توان اين‌گونه گفت كه تمامي سازهايي كه نوازندگي آن بدين صورت است و يا نحوه‌ي ساختن و ساختمان ظاهري آن شبيه به دف است به نوعي زير مجموعه‌ي ساز دف شناخته مي‌شود.‏ براي مثال در فرهنگ دكتر محمد معين در هامش كلمه‌ي دف نقش دايره‌ي زنگي به چشم مي‌خورد و در فرهنگ بهدينان در مقابل كلمه‌ي «دپ» نوشته شده است دف=داريه و يا در فرهنگ گيل و ديلم در مقابل كلمه‌ي دف نوشته شده است: دايره زنگي و هم‌چنين در فرهنگ مختصر اردو به فارسي در مقابل دف نوشته شده است دايره و بسياري موارد ديگر.‏ قديمي‌ترين مدرك و اما قديمي‌ترين نوشته كه در آن سخن از دف به ميان آمده است و نيز خود مي‌تواند به عنوان مدركي مستند مورد استفاده قرار گيرد كتاب مقدس حضرت داود(ع) به نام «زبور» است. حضرت داود (ع) در 1010 - 970 ق. م. مي‌زيسته و از پيامبران بزرگ مي‌باشد. از كتاب «زبور» به اين آيه اشاره مي‌نماييم:‏ «‏او را با دف و رقص تسبيح بخوانيد. او را با ذوات اوتار و ني تسبيح بخوانيد.‏» از اين آيه (بند) چنين برمي‌آيد كه در زمان حضرت داود (ع) دف، سازي شناخته شده بوده و از آن استفاده مي‌گرديده است و حضرت داود (ع) استفاده‌ي از آن‌را در مراسم مذهبي نه تنها جايز دانسته كه حتي آن را وسيله‌اي در جهت ايجاد وجد در مؤمنين مي‌داند. در تمام 150 مزمور فقط در اين آيه (بند) است كه عمل رقص با دف همراه هم آمده‌اند و از آنجا كه كمال وجد انسان با رقص آشكار مي‌گردد مي‌توان گفت اين نكته‌اي ظريف در «زبور» است كه اشاره به وجد الهي حاصل از نواختن و استماع صوت اين ساز مي‌باشد.‏ قوم بني اسرائيل كه حضرت داود (ع) از پادشاهان و پيامبران آن بوده است قومي پراكنده در آسيا و اروپا بودند و تا قرن ششم قبل از ميلاد تا قسمت‌هاي شمالي درياي خزر و تا قلب اروپا و تا شمال آفريقا پراكنده بوده‌اند. حتي اگر فرض را بر اين پايه بگذاريم كه دف توسط بني‌اسرائيل بعد از حضرت سليمان (ع) در اثر شكست اسرائيل توسط آشوري‌ها به سرزمين‌هاي تحت اشغال امپراتوري آشور و شكست يهودا به وسيله‌ي بابلي‌ها به سرزمين‌هاي تحت اشغال امپراتوري بابل منتقل شده باشد و در قرن ششم ق. م. و بهد از آن بنا به دلايلي هم‌چون تشكيل حكومت‌هاي كوچك يهودي مذهب در مناطق مختلف هم‌چون شمال درياي خزر و يا پراكندگي در قلمرو حكومت امپراتوري عظيم ايران و يا در قلمرو روم باستان و بعد از آن انتقال اين ساز همراه با آيين ايرانيان به كشورهاي تحت سلطه در آسياي مركزي، شمال شبه جزيره عرب و هم‌چنين به آسياي شرقي و جنوب شرقي در اثر داد و ستد و يا جنگ، بدين ترتيب خود بخود قسمت عمده‌اي از جهان و قاره‌هاي آن‌را جايگاه اين ساز از قبل از 1010 ق. م. تا حدود قرن چهارم ق. م. مي‌يابيم.‏ ليكن نظر به اين‌كه ريشه‌يابي «اسم» وسايل و ابزار محل اوليه‌ي پيدايش آن‌ها را معرفي مي‌كند، چون واژه‌ي «دف» را معرب از «دوپ» آرامي و «دوب» سومري دانسته‌اند بايد قدمت آن‌را به هفت هزار سال قبل ببريم. سومري‌ها در پنج هزار سال قبل از ميلاد مسيح (ع) در قسمت سفلاي بين‌النهرين (دجله و فرات) و مجاور خليج فارس تشكل يافتند و از سه هزار سال قبل از ميلاد حكومت خود را تشكيل دادند و در دو هزار سال قبل از ميلاد به دست آشوريان منقرض گشتند. و نيز آرامي‌ها از اقوام سامي نژاد سوريه و ساكن جنوب فلسطين و شرق رود اردن بودند كه از 1400 ق. م. حكومتي قدرتمند داشتند و به غارت همسايگان خود مي‌پرداختند. بنابراين مي‌توان حدس زد كه احتمالاً خاستگاه اوليه «دف» (كه البته و صد البته نه بدين شكل كه به شكل اوليه و ابتدايي خود) سومر بوده است و سپس به توسط آرامي‌ها و از طريق اعراب به تمدن‌هاي ديگر راه يافت. چنان‌كه هزاره‌ي قبل از ميلاد همانگونه كه در سطور بالا اشاره شد وسيله‌اي (شايد آن چنان شناخته شده) بوده است كه با آن به وجد و سماع و يا به نيايش در پرستشگاه‌ها مي‌پرداختند و در جشن‌ها (هم‌چون نوروز) و پاي‌كوبي‌هاي مهم در حضور پادشاهان و رهبران مذهبي (هم‌چون موبدان) آن‌را مي‌نواختند.‏ دف در آیین ملل همانطور كه در صفحه‌ي قبل ذكر گرديد، قديمي‌ترين سند معتبر كه درارتباط بادف سخناني در آن آمده است كتاب زبور حضرت داود (ع) است. با نگرشي به شكل بيان زبور در ارتباط با اين ساز مشخص مي‌گردد كه اين ساز همراه با كرنا، بربط و عود و ني نواخته مي‌شده است و از مفاهيم آيه‌ي (بند) چهارم مزمور 150 كتاب زبور اين‌گونه استنتاج مي‌گردد كه دف يكي از اساسي‌ترين عوامل به وجد آورنده‌ي شنوندگان بوده و نقشي عظيم در حالات عرفاني مؤمنين و ذاكرين خداوند متعال داشته و استفاده از آن در مراسم مذهبي آن زمان رايج و متداول بوده است و اما ديگر استفاده‌اي كه قوم بني‌اسراييل از دف مي‌نموده‌اند در مراسم و جشن‌هاي بزرگ بوده چه ما مي‌خوانيم كه شب ازدواج حضرت سليمان (ع) (پسر حضرت داود (ع) با بلقيس همراه با نواي دف بوده است و شركت كنندگان با نواي دف به دست افشاني و پايكوبي مي‌پرداخته‌اند.‏‏ در نقش‌هاي حكاكي شده خرابه‌هاي نينوا پايتخت كشور باستاني آشور در بين نوازندگان نوازنده‌اي مشغول به نواختن نوعي ساز كوبه‌اي دايره شكل كه احتمالاً دف است مي‌باشد.‏ اين نقش حكايت از رواج دف نوازي در امپراتوري آشور كه خود زماني مستعمره‌ي امپراتوري بابل بود دارد. مشخص نيست كه در كشور باستاني آشور از دف جز در پيشگاه پادشاهان (كه شايد خود نوعي مراسم مذهبي باشد) چه استفاده‌ي ديگري مي‌شده است.‏ اما در ايران زمين دف جايگاهي خاص يافت و در نزد ايرانيان هم‌چون در نزد قوم بني‌اسراييل از منزلتي ويژه برخوردار گرديد، در ايران زمين دف داراي همان كاربردهايي گرديد كه در نزد قوم بني‌اسراييل، ايرانيان دف را در شادي‌ها و جشن‌هاي بزرگ خود مانند نوروز مي‌نواختند (امروزه نيز بسياري از اقوام ايراني مراسم سنتي و آييني خود را با نواي دف به همراهي چند ساز ديگر مانند ني و تنبور انجام مي‌دهند) و هم‌چنين در مراسم مذهبي خود در پيشگاه مؤبدان و شاهان از دف براي اجراي سرودهاي مذهبي استفاده مي‌نموده‌اند.‏ بعدها در تاريخ صدر اسلام مي‌خوانيم كه در زمان ورود حضرت ختمي مرتبت (ص) به شهر مدينه مردان و زنان با نواي دف به خوش‌آمد گويي حضرت رسول (ص) شتافتند.‏ هم‌چنين در كتاب «مناقب الصوفيه» نوشته‌ي قطب‌الدين منصور عبادي مروزي مي‌خوانيم: عايشه ـ رضي ا... عنها ـ روايت كند كه روز عيد رسول (ص) نشسته بود، كنيزكي حبشي درآمد و پيش رسول (ص) قولي «قوالي» آغاز كرد، مي‌گفت و دف مي‌زد، اميرالمؤمنين عمر ـ رضي ا... عنها ـ از حجره به حدتي تمام درآمد، گفت حجره‌ي رسول و آواز مزامير! خواست كه وي را زجر كند رسول (ص) گفت يا عمر بگذار، كه هر قومي را عيدي است و عيد ما اين است.‏‏ در صدر اسلام خوانندگان معروفي پا به عرصه‌ي وجود گذاشتند كه از آن قبيل يكي عزاه‌الميلإ است كه از شاگردان ساثب خاثر و نشيط پارسي بوده است. وي خوانندگي خود را با دف همراهي مي‌نموده و در هنگام خوانندگي وزن آهنگ اشعار خود را بوسيله‌ي دف نگاه مي‌داشت. و نيز طويس كه از موسيقيدانان معتبر صدر اسلام است شيفتگي خاصي نسبت به موسيقي ايرانيان مقيم مدينه داشته است و سعي مي‌نموده سبك خواندن اشعارش را بر پايه‌ي سبك خوانندگي ايرانيان قرار دهد و دف را از ايرانيان مقيم مدينه آموخت و در هنگام خواندن از هيچ سازي جز دف استفاده نمي‌نمود.‏ از مطالبي كه در بالا آورديم يك ويژگي خاص كه داراي دو بعد است در تاريخ حيات دف (1010 ق. م. تا بعد از اسلام) مي‌بينيم كه تقريباً بدون كوچكترين تفاوتي در كيش‌ها و آيين‌هاي مختلف در نزد ملل متفاوت وجود داشته كه يكي جنبه‌ي مذهبي دف و ديگري جنبه‌ي كاربردي آن در شادي‌ها و پايكوبي‌هاي مهم و بزرگ در نزد بزرگان قوم مي‌باشد. پس از سپري شدن دوره‌ي آغازين اسلام بتدريج دف جنبه‌ي مذهبي و آييني خود را از دست داد و كاربردهاي عاميانه‌تري يافت و به تدريج به علت شخصيت و ويژگي صوتي خاص صداي خود جاي خود را به سازهاي ديگر هم‌چون دايره و يا تنبك و يا به قول اعراب ضرب داد و در محافل كمتر از دف استفاده گرديد جز در بين باديه نشينان. ليكن پس از مدتي با بوجود آمدن تصوف اسلامي دف نوازي مجدداً رايج شده و در محافل عرفاني به رشد و نموي نوين پرداخت كه تا دهه‌هاي اخير داراي روندي كند وليكن بسيار پربار و گرانبها بود.‏ دف، سماع، تصوف در بين مزامير داود (ع) در مزمور 149 (و بسياري ديگر) در آيه (بند) 3 چنين آمده است: نام او را با رقص تسبيح بخوانند، با بربط و عود او را بسرايند.‏ همانند اين رقص تسبيح يا «رقص» در نزد صوفيان رقصي پديد آمده است و صوفيان مبادرت به چنين رقصي كه اصطلاحاً آن‌را رقص سماع گويند، مي‌نمايند و اين سماع يكي از برنامه‌هاي عملي مسلك تصوف است. حالت وجد و سماع در صوفيان (كه بعضاً افرادي با روحي لطيف هستند) غالباً با شعر و موسيقي و يا سخنان دلكش پير آغاز مي‌گردد و در هنگام سماع و در حلقه ذكر اين دف است كه با نواي خود سالك را تا مرحله‌اي از بي‌خودي پيش مي‌برد و از آنجاست كه سالك با هماهنگ كردن ريتم ذكر با نواي دف خواسته يا ناخواسته به هماهنگي با كل جمع سماع كننده مي‌رسد و اينجاست كه دف مسبب رفتن به سماع و ايجاد خلسه و خلجان و نهايتاً وصال به حق مي‌گردد و به همين دليل است كه هر گاه دفي در هنگام نوختن پاره مي‌شود صوفيان بر دف لفظ شهيد را اطلاق مي‌نمايند. در ارتباط با اهميت سماع مولوي چنين مي‌گويد: چون مشاهده كرديم كه به هيچ نوع به طريق حق مايل نبودند و از اسرار الهي محروم مي‌ماندند به طريق الطافت سماع و شعر موزون كه طباع مردم را موافق افتاده است، آن معاني را در خورد ايشان داديم.‏ با شرح اين مقدمه قصد آن ندارم تا وارد بحث تشريحي پيرامون كاربردهاي عرفاني اين ساز بشويم بلكه اين مقدمه‌اي بود بر بحث پيرامون علل ورود دف به مسلك تصوف و اهميت يافتنش.‏ متأسفانه ما تاريخ دقيقي از ورود دف به جمع‌هاي صوفيانه و كاربرد آن در مسأله سماع نداريم اما مي‌دانيم كه در قرن سوم هجري هنگامي كه ذوالنون مصري (فوت 245 هـ) از زندان متوكل آزاد شد صوفيان در مسجد جامع بغداد به دور او گرد آمدند و درباره‌ي سماع از وي اجازه گرفتند، و قوال شعري خواند و ذوالنون هم ابراز شادي كرد.‏ استاد عبدالرحمن بدوي درباره‌ي سماع مي‌نويسد: نخستين حلقه سماع را علي تنوفي يكي از ياران سري سقطي متوفي 253 هجري در بغداد برپا كرد.‏ قبلاً گفتيم كه قوالان عرب اصولاً از دف براي نگاه داشتن ضربه‌هاي تقطيع در وزن شعر استفاده مي‌كردند. بنابراين شايد بتوان گفت ابتدا دف بدين وسيله به محفل‌هاي صوفيانه وارد گرديده و بعدها در مسأله سماع بطور جدي مورد استفاده قرار گرفته است، و آنچنان مورد استقبال و توجه صوفيان قرار گرفت كه مولوي در اين ارتباط چنين مي‌گويد:‏ مست شدند عارفان، مطرب معرفت بيا زود بگو رباعيي، پيش درآ، بگير دف و براي آن منزلت و شخصيتي خاص قايل گرديدند و به آن القاب و صفات متعدد نسبت دادند كه در زير به چند نمونه‌ي كوتاه آن مي‌پردازيم:‏ نظامي گنجوي ـ تشبيه دف به ساغر و مي و گلاب‌دان:‏ يكي بر جاي ساغر دف گرفته يكي گلاب‌دان بر كف گرفته حافظ ـ حكايت كننده‌ي اسرار عشق:‏ حديث عشق كه از حرف و صوت مستغني‌ست به ناله‌ي دف و ني در خروش و ولوله بود مولوي ـ ميا بي دف به گور من زيارت كه در بزم خدا غمگين نشايد و يا بي دف بر ما ميا كه ما در سوريم برخيز و دهل بزن كه ما منصوريم و بسياري ديگر از اين قبيل.‏ سماع در محافل صوفيانه در زمان مولانا به اوج خود رسيده بود و در حدود اين قرن سماع به شكل بسيار گسترده در بين صوفيان رايج بود در اين باب هجويري چنين نوشته است: من ديدم از عوام، گروهي مي‌پنداشتند كه مذهب تصوف جز اين (جز سماع) نيست.‏ حضور دف در مجالس سماع اهميت دف جداي از آن‌كه از نظر موسيقيايي در مد نظر باشد، در جايگاه عرفان و تصوف و سوق سالك به حالت جذبه، داراي مقام و ارجي به سزاست.‏ دقيقاُ نمي‌دانيم كه از چه زمان و توسط چه كسي دف به خانقاه برده شد، اما مي‌توان دانست كه تأثير دهي خاص آن، برايش پايگاهي مقدس به‌وجود آورده، در دف سه حال و مقام خاص براي سالك نهفته است كه در هيچ يك از آلات موسيقي نيست:‏ اول) حفظ و ايجاد كيفيت پرده براي صوفي.‏ دوم) تأثير رواني با پديده‌هاي برون ريزي، از طريق كوبش، كه هر چه هيجان بيشتر شود، كوبش‌ها محكم‌تر و شديدترند و يا برعكس، و هر چه كوبش‌ها شديدتر و بجا باشند، در حضار و نوازنده هيجان بيشتر و خلجان عميق‌تري ايجاد خواهد شد.‏ سوم) نيايش و مناجات در شكل نواختن آن، كه نوازنده و يا بهتر بگوييم، كوبنده، با به كف گرفتن دف به صورت دست‌هاي در حال نيايش به سوي بالا با توجه به تأثير رواني از طريق كوبش‌ها، و به وجود آمدن نوعي خلسه‌ي هيپتوتيكي، حالت تسليم و تضرع به درگاه معبود در خود مي‌يابد.‏ و اين سه حالت در هيچ‌يك از آلات و ابزار موسيقي تا به اين حد نهفته نيست. ني و سه‌تار و ديگر وسايل موسيقيايي كه هر يك به تناسب حال و مجلس، حالت و موقعيت رواني ـ عرفاني خاصي به‌وجود مي‌آورند، هيچ‌كدام جامع هنر دف براي عارف نيستند. كه استتار و در پرده بودن سالك و صوفي، خود مسأله مهمي است و بيهوده نبوده است كه پيران و شيوخ مجالس حال در اجتماع وجد و حال، در پشت پرده سماع مي‌نشستند و نوازندگان و ديگر سالكان و اغيار را در آن سوي پرده مي‌نشاندند تا به هنگام سماع و تأثيرپذيري از نواي موسيقي و شعر خواني قوالان، كسي شاهد تغييرات حالات چهره ايشان نباشد، كه خود حديثي مفصل در چرايي آن دارد و بايد در جمع خامان و نامحرمان بود و ديد تا علت را دانست.‏ برجستگي‌هاي هنر دف نوازي وابسته به اين اصل است كه در دست و كف چه كسي كوبيده شود و امواج كوبش آن، با محاسبة كدام اهل دقت و فن و بصيرت، به ارتعاش درآيد، تا تأثير مورد نظر از آن حاصل گردد، كه از گذر تصوف و عرفان، به روان شناسي و از آن به محاسبات فيزيكي و بحث تأثير و ميدان و دامنه ارتعاش امواج خواهيم رسيد و سخن به اطناب خواهد كشيد و هر يك از اين مقولات خود ميداني وسيع براي بررسي‌هاي دقيق علمي خواهند داشت كه در اين مختصر نخواهد گنيجد.‏ بيهوده و تصادفي نبوده است كه مولانا اشعار و تغزلاتي را كه در مجالس وجد و حال في‌البداهه مي‌ساخت جملگي ضربي و ريتميك و به قول عروضيان از نظر اوزان شعري داراي اوزان دوري هستند، كه در كوبه‌هاي دف جز به همان آهنگ و وزن، نمي‌توان سخني سرود و پايكوبي كرد، كه گاه همان پايكوبي‌ها، خود ياور و كمك پنجه‌هاي نوازنده‌ي دف است.‏ ساز دف در بين سلاسل مختلف صوفيه ايران و بالاخص اهل حق و قادريه منزلت و قربي به سزا دارد. در بيان اين معنا احمد بن محمد بن الطوسي عارف قرن هفتم چنين گفته است: حركات وجود آدمي دو سبب دارد، يا از داخل بود و يا از خارج، اگر داخل بود آن را جذبه گويند و اگر خارج بود آن را دف گويند. دايره دف اشارت است به دايره اكوان و پوست كه بر دف مركب است اشارت است به وجود مطلق و ضربي كه بر دف وارد مي‌شود اشارت است بر ورود واردات الهي كه از باطن بطون بر وجود مطلق وارد مي‌شود. سلاسل مختلف صوفيه تا آن حد براي ساز دف قداست و حرمت قايلند كه بدون وضو و طهارت دست بدين ساز نمي‌برند، با چنين مقام والا و اذعان به اين‌كه معلومات و ادراكات و فنون ما از اين موهبت الهي بسيار ناچيز است، باعث گرديده كه بسياري از دف نوازان و اساتيد مجرب و چيره دست جز در محافل انس و خانقاه‌ها دست به ساز نبرند و از مطرح شدن و ابراز وجود در صحنه موسيقي اين مرز و بوم خودداري نمايند ليكن در زمان حاضر به گفته صاحبان فن موسيقي چند نفر معدود نوازندگان حسابگر بر دف هستند كه نه تنها دانا و مسلط بر اين فن مي‌باشند، بلكه سعي در تكامل، گسترش و آوردن سبكي نو در نواختن اين ساز را دارند كه از آن بين آقاي مسعود حبيبي به حق، كوشش بسزا در اين راه داشته‌اند و ارج هنر ايشان، بيشتر از آن جهت است كه سعي در انتقال هنر و دانش خود به ديگران دارند و از همين رهگذر به تأليف و تدوين تجارب ارزشمند خود در اينجا برآمدند، آرزومندم ديگران بيش از حقير بهره‌مند گردند.‏ افشين بهداديان تهران ـ خرداد 1374 فهرست منابع تاريخ تحليلي اسلامي تا پايان امويان ـ سيد جعفر شهيدي ـ مركز نشر دانشگاهي تهران 1367.‏ تاريخ خانقاه در ايران ـ دكتر محسن كياني (ميرا) ـ انتشارات طهوري ـ 1369.‏ تاريخ موسيقي خاور زمين.‏ تعليقات فيه ما فيه ـ مولانا جلاالدين بلخي (رومي) ـ باهتمام آقاي بديع‌الزمان فروزان‌فر ـ تهران 1348.‏ تنبك و نگرشي به ريتم از زواياي مختلف ـ آقاي بهمن رجبي ـ انتشارات ارژنگ ـ تابستان 1356.‏ جستجو در تصوف ايران ـ آقاي زرين‌كوب ـ انتشارات اميركبير ـ 1363.‏ دايره‌المعارف فارسي ـ ج اول ـ آقاي مصاحب.‏ ديوان حافظ ـ باهتمام پژمان بختياري ـ تهران 1315.‏ ديوان مولانا جلال‌الدين بلخي (رومي) ـ باهتمام محمد عباسي ـ انتشارات طلوع بدون تاريخ.‏ ديوان نظامي گنجوي ـ باهتمام وحيد دستگردي ـ 1316.‏ زبور ـ انتشارات انجمن كتاب مقدس ايران ـ مهرماه 1361.‏ كشف‌المحجوب ـ ابي الحسن علي بن عثمان جلايي هجويري ـ انتشارات اميركبير ـ 1336.‏ فرهنگ بهدينان ـ جمشيد سروش سروشيان ـ انتشارات دانشگاه تهران ـ 1356.‏ فرهنگ لغات دهخدا ـ علامه دهخدا ـ انتشارات دانشگاه تهران.‏ فرهنگ فارسي معين ـ دكتر محمد معين ـ انتشارات اميركبير ـ 1363.‏ فرهنگ گيل و ديلم ـ محمود پاينده (لنگرودي) ـ انتشارات اميركبير ـ 1366.‏ فرهنگ مختصر اردو به فارسي ـ دكتر شهيندخت مقدم (صفياري) ـ انتشارات روزبهان ـ 1364.‏ ماجراي اسراييل صهيونيسم سياسي ـ روژه گاروردي ـ ترجمه‌ي دكتر منوچهر بيات مختاري ـ انتشارات آستان قدس رضوي ـ بهمن 1364.‏‏‏ مرآت الجنان و عبره‌اليقظان ـ امام ابي محمد عبدالله يافعي ـ چاپ حيدرآباد ـ دكن 1337 هـ ق.‏ مناقب الصوفيه ـ نوشته قطب‌الدين منصور عبادي مروزي ـ باهتمام محمد تقي دانش‌پژوه و ايرج افشار ـ انتشارات منوچهري.‏ نقش يهود و پيدايش كمونيزم ـ نوشته فخرالدين حجازي


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






برچسب‌ها:

تاريخ : جمعه 9 خرداد 1393برچسب:, | 19:26 | نویسنده : pouyapourmohsen |